26 08 2010

سلام
فقط اومدم بگم دارم خونه عوضی می کنم
رفتم پرشین چون بلاگفا دلم رو زده بود و وردپرسم که به زحمت برادران فیلتر و زیاد مایل نیستم فیلتر بشکونم دردسر می شه بعدا برام
اونجا یکم متفاوت می خوام ادامه بدم اگه خواستید بیاید امام یه شهاب جدید می بینید زیاد تعجب نکنین
royesh.persianblog.ir





فقط 38 دقیقه مونده

20 03 2010

سلام

الان کمتر از 38 دقیقه به تحویل سال مونده که شروع کردم به نوشتن و هنوز نه لباسم رو عوض کردم نه موم رو شونه کردم نه اصلاح کردم و نه سفره رو چیدم

پس همتون با من موافقید که اصلا وقت برا نوشتن ندارم و شکلک هم نمی ذارم پس خلاصش می کنم

شفاف سازی 1: این مدت من یه 5 روزی کرمان بودم و یه 5 روزی هم رفته بودم تهران و 2 روز هم شمال بودم پس طبیعی که بهتون سر نزدم

شفاف سازی 2: من دیگه تو بسیج نیستم هر چند اون تفکر رو قبول دارم ولی از بسیج اومدم بیرون و الان قائم مقام جا.معه اس.لامی دانشگاهمون هستم که اگه کسی از دوستاتون تو تشکلی همچین سمتی داشته باشه می تونین بفهمین چه قد سرم شلوغه اگه کسی نداره من خودم بعدا براتون توضیح می دم

شفاف سازی 3: امسال من 60 روز مسافرت بودم یعنی هفته ای بیش از یه روز دلتون بشوزه ولی حالم داره از سفر بهم می خوره سال آینده فقط حدود 40 روز سفر می رم حالم از اتوبوس به هم می خوره

شفاف سازی 4: هیچ کس برای من کادو نمی خره چون عادت دارم وسایلم رو خودم بخرم و سلیقه هیچ کس رو قبول ندارم همه بهم پول می دن جای کادو ولی تصمیم دارم این اخلاقم رو عوض کنم چون هیچ وقت پول نشون دهنده ی احستس دیگران نیس

شفاف سازی 5: دلم خیلی چیزا خواست که امسال بهشون نرسیدم و خیلی چیزا نخواست که بهشون رسیدم خدا کنه سال آیندم سال خوبی باشه

شفاف سازی 6: سال قبل موقع نوشتن پست آخرم خیلی غمگین بودم و آرزو های بزرگ داشتم امسال بی احساس و بی آـرزویم امیدوارم سال دیگه موفق و شاد باشم

شفاف سازی 7: 29 دقیقه دیگه سال نو می رسه سال نوتون مبارک شاد و سبز و بهری باشد

آرمان سالت خوش





شیهه نکش

26 02 2010

سلامصبح کله سحربیدار شدم نشستم و گفتم دیگه امروز باید یه آپ غیر 30 یا 40 و خنده دار بذارم وکلی فکریدم که هرچی به ذهنم رسید یا خنده نداشت یا 30 در 40 بود برا همین تصمیم بر این بود که نه آپیم که ناگهان یکی از آن ابر هایی که بالا سر شخصیت های کارتونی می ترک(البته این شکلک هیچ ربطی به ابر ما ندارد ابر ما اصلا این شکلی نبوده و بنده تکذیب می کنم) در مغزم ترکید یادموضوعی افتادم که چند ماه پیش می خواستم بنویسم ولی قسمت نشده بود هر چند عالی نیست ولی در بی پستی همین هم جای لنگه کفشه:

این را که خوندید مقدمه پستی بود که نوشتیم دیدیم نه خنده دارد تازه کلی هم 30 یا40 شده است پس بیخیالش شدیم گفتیم کمی خاطره بنویسیم(انتقاد از خود رو حال می کنین)

الان شما مدیونین فک کنین من وقت آزاد داشتم و سر نمی زدم بهتون

راستش آرمان شاهده از اول هفته که شنبه باشد ما یک سره کار سرمان ریخت تا دیروز ساعت 6 که تموم شد آن همه بد بختی

صبح که رفته بودیم در تالار اندیشه(دیگه شکلک نبود همین رو قبول کن گیر نده وگرنه قضیه بی ناموسی می شه) کمی حساب از نفسمان بکشیم باورمان نمی شد این همه کار در 1 هفته انجام شده باشد

توجه کنید در آن 3 روز ما ساعت 19  ظهر نهار خوردیم36_1_51.gif و این بین حتی یک لیوان آب میوهMartini هم نخوردیم

البته چوغرش خیلی زیاد بود بقیش را حذف کردیم مشکل بی نمکی نویسنده است بی خود به گیرنده خود دست نزنید

بعد از این همه غر زدن کمی هم بگوییم از آنجایی که یونی نامندش و تعدادی از عجایب خلقت که به طور عمده بر دو نوع استاد و دانشجو تقسیم می شوند در آن حضور دارند البته هنوز بین علما بحث است که ابول عجایب اساتیدند یا دانشجویان

فعلا یونی به شدت خلوت است 85 ها Albert Einsteinرفته اند استیجری (خدایشان بیامرزد و غریق رحمت نماید)

86 هام مشغول علوم پایه هستند و مشاهدات نشان داده که نفرین خر ها بر آن ها اثر کرده و همگی گوشهایی در حال رشد دارند(استفاده از این شکلک به علت کمبود امکانات بوده و نویسنده به هیچ وجه قصد حفظ احترام را نداشته است) البته خبر های واصله از سایر دانشگاخه ها نیز چنین است چون می گویند گوش های زبل نیز دراز شده است

و فعلا ما بزرگ دانشکده ایم و البته چه بسیار بزرگی می کنیم

از امثال بزرگی های ما سر کلاس ایمونو بود که استاد گفت که فلان واکسن را از سرم اسب می گرفتند که البته عوارضی داشته : کی می تونه عوارضش رو بگه؟

من آروم در گوش آرمان به طوری که فقط استاد بشنود: شیهه می کشند

از دیگر مراتب بزرگی ما در سر کلاس اندیشه بود:

استاد به غایت جو گرفته و باور کرده درسش واقعا جدیست و شروع کرد به ایراد سخن کردن که گوشی من زنگ خوردبه من زنگ بزن از کلاس رفتم بیرون(این جوری چرا نگاه می کنی ؟؟؟؟ خجالت بکش بچه کار تشکلی داشتم به جان آرمان)

5 مین بعد باز موب مبارک شروع کرد به زنگیدن به من زنگ بزنو من مجبور بودم جواب دهم (بی حیا ا ادامه همون کار تشکیلاتی بود)

برگشتم کیفم رو برداشتم و در حالی که حاجی صحبت می نمود از کلاس فرار کردم و حاجی هچنان درس می داد و من از دور توجه می کردم (البته ظاهرا غایب نخوردم خدا رو شکر)

البته در این مکان که یونی نامندش اتفاقات جالب کم نمی افتد که گفتنشان بس کسالت گداز است اما حیف که شما را حوصله و طاقت بس محدود و ما را نمک دان وجود خالی از ذره ای طنز که بر کی بورد بپاشانیم همین اندک بخوانید و خدا را شکر کنید که همین را هم نمی دانیم از کجایمان تراوش کرده بر صفحه کیبورد مادر مردهBaby Girl

سر فرصت به همتون سر می زنم اگه هوز نیومدم مطمئن باشین زود میام





سلام اومدم ولی زود می رم

16 02 2010

سلام

الان می پرسید کجا بدم؟؟؟

چا بهتون سر نمی زدم؟؟

چرا بی خبر رفتم؟؟؟

من باید بگم شرمنده فعلا هیچی نمی تونم بگم

همش راز که اگه گفته بشه برام عواقبی داره

ان شا الله هفته بعد یا بعد ترش که یا خرم از پل می گذره یا آب از سرم همش که نه ولی تا جایی که موردی پیش نیاره می گم

و برا این که خیلی پستم بی حال نشه این عکس رو ببینین حال کنین عکس متعلق به یکی از جلسات می باشد که توسط ید طولای ما گرفته شود است.

فقط یه نکته دیگه وقتی می رفتم این شکلی بودم:

اونجا این شکلی بودم:

الان این شکلیم:

از این شکلک خیلی خوشم اومد:

این شعر رو بخونین:

ادامهٔ مطلب »





علم بهتر است یا ثروت

8 02 2010

سسسسسسسسلام به همه نو گلای باغ زندگی

اوخ ببخشید شد برنامه کودک همون سلام خال بهتره

اول یه چیزی بگم بعد برم سراغ پست این دفعم من دیگه سعی م کنم 30 یا 40 ننویسم چون باعث دعوا می شه 10_9_210.gifو ما ملت علی رغم شعار روشنفکریمون تا جایی پذیزای حرف مخالفیم که گفته نشه (منظورم به هر دو طرف دعوا بود بی خود کسی نگه با من نبوده) ضمنا اگه هر کس از دوستانی که بهشون سر می زنم به عقاید من توهین کنه دیگه باهاش قهرم تا روز قیامت قهر(یعنی دیگه بهش سر نمی زنم) البته توهین با انتقاد فرق داره و ضمنا  به قول بهزاد محموتی (در مورد شکلک برداشت این که منظورم با بهزاد با محمود بستگی به نظر شخصیتون داره 2 فردا دیگه نیاین بگین من به محموتی علامت بد دادم)جزو مقدسات نظام نست هرچی می خواین بهش بگید (البته اگه بعدش اسفندیارSmiley from millan.net خرتون رو گرفت با خودتونه ها)

سرویس:

قرار بود صبح کله سحر حدودای ساعت 11 فاصله 10-12 کیلومتری خونه تا دانشکده رو بکوبم برم که ببینم نمره تازه ای اومده یا نه و ضمنا خیر سرم بعد 3 ترم دانشجویی 4 تا مقاله گیر بیارو مطالعه کنم تا سبب افزایش شیب رشد علمی کشور بشم

وقتی باکلی نذر و نیاز بالاخرا به سرویس رسیدم لبخندی همچون لبخحند ژکوند در تابلوی شام آخر شکسپیرYah بر چهره ام نقش بست و در خیالات خودم بودم که دیدم یک حبه ترمک با 3 تا از دوستانش که معلوم بود اونام ترمکای جاهای دیگه هستن اومدن تو سرویس دیدن چهره های ترمکیشون من و یاد دوران ترمکی خودم انداخت و دوباره رفتم تو خیال که یهو ترمکا شروع کردن به حرف زدن و من و از خیال در آوردن موضوع بحثشون در مورد دانشگاه بین المللی بود و یکیشون با اسرار می گفت اونا حتی اگه پزشک هم بشن در آینده بذای طبابت به مشکل بر می خورن… همین موقع سرویس پیچید و افتاب افتاد تو چشم و حسابی سرعت ساخت ویتامین D در پوست صورتم افزایش پیدا کرد و ته دلم یاد روزایی زنده شد که پیاده از خونه می رفتم تا مدرسه. کلی خاطره شیرین یهو ریختن تو سرم یهو یادم اومد که تو بچگی من بزرگترین کشف زندگی مو کردم به سوالی مثل اول مرغ بوده یا تخم مرغ یه پاسخ منطقی دادم اون سوال این بود «»»علم بهتر است یا ثروت»»» و من با ذهن کودکانه خودم جواب داده بود معلومه که علم بهتره چون با ثروت نمی شه علم به دست آورد اما با علم می شه ثروت به دست آورد تو همین خیالا بود که دیدم دیگه اثری از اون گرمای لذت بخش آفتاب زمستونی نیست ظاهرا سرویس باز پیچیده بود و افتاب باز رفته بود جلوی ماشین کم کم از خیالام که در اومدم دیدم من دیگه اون بچه ابتدایی نیستم اگر چه سر انتخاب اون موقعم موندم که علم بهتره ولی خوب دیدم نه من اون بچهم و نه علم بهتره

الان تازه فهمیدم بهتر بودن علم شعاری که ثروتمندا راه انداختن تا کسی ثروتمند نشه وگرنه وقتی با ثروت می تونی بری دانگاه بین المللی بعدش برای تخصص همین کار رو یه جای دیگه دنیا انجام بدی و وقتی برگشتی پاپات برات یه مطب خوشگل تو بهترین نقطه شهر بخره کجای علم بهتره………کجای علم بهتره وقتی کنکور قبول شدی و 7 سال درس خوندی و دیدی پولی نداری و مجبوری برای دادن امتحان رزیدنتی چند سالی کار کنی تا یه پولی جمع کنی و بعد بشینی بخونی و هیچ وقت اون چند سالت تموم نمی شه و تا آخر عمر تو یه مطب که نه تو یه خرابه از صبح تا شب عین یه … کار کنی

واقعا من چه قدر احمق بودم که فکر م کردم علم بهتره شما چی؟؟؟؟؟؟

پ.ن: من هنوز از انتخابم پشیمون نیستم ولی کاش مسئولا اول فکر می کردن بعد کار می کردن نه این که اول کار کنن و بعد فکر عاقبتش رو بکنن

پ.ن: این پست رو خهواهشا سیاست مالش نکنیم من اصلا نمی دونم که این طرح دانشگاه بین المللی کی شروع شده ولی هرموقع که و توسط هر کسی شروع شده اشتباه بوده که کسی به خاطر پول باباش دکتر بشه

تو ادامه مطلب یه شعر که مطمئنم خونیدش اگه خواستید دوباره بخونیدش ادامهٔ مطلب »





غر می زنیم + نوشابه

5 02 2010

سلام

اصلا هم قبول نیست ما نمی خواهیم

اصلا مگر زور است  نمیخوام نمی خوام نمی خوام (جیغ و گریه بنده)

کی گفته ما حتما با ید طنز بنویسیم تا یه ننه قمری برگردد بگوید تو فکاهه می نویسی نه طنز  من مانده ام اگر کسی نگوید شیشه نوشابه طنز نیست فکاههه است!!! اما کلمه شیشه نوشابه حد تفاوت طنز و فکاهه است؟؟؟ ما که شیشه نوشا به ای ندیدیم تا در موردش بنویسیم اگر کسی دیده بیاید به ما هم بگوید اگر راست می گوید آثارش را نشان دهد تا ما هم در مورد شیشه نوشابه بنویسیم (این جمله را با لهجه آذری بخوانید) آخر آدم البته اگه آدم باشه ها چیزی را که ندیده نه تجربه کرده نمی نویسه کهفقط چون آن که آن شیخ بی دندان گفته  تجربه کرده.(بنده محال می دانم کسی این تیکه را درست خوانده باشد باید سعی کنید مثل پیرمردای آذری که می خون فارسی حرف بزنن بخونین یه بار دیگه بخون شاید درست شد اگر هم نشد بی خیال تو ترک بشو نیستی هر چند من هم نیستما ولی ترک ها را دوس می داریم

راستش چشمه طنزمان خشکی گرفته بس شدید و می خواهیم اندکی غذای مسهل بهش بدهیم تا جگرش حال بیاید آخر در این مدت ما یش تر از آن که آپ کنیم طنز نوشتیم و دادیم جایی چاپش کنند خلاصه یه شهاب است و یه دانشگاه البته طنزهایمان شیشه نوشابه نداشت فقط در مورد زندگی گوهر بار دانشجوی از ابعاد گوناگون بود چاپ که شدند اینجا می گذاریمشان

کلا می دونم الان که تا انجا پست رو خوندین از شدت خنده دلتون درد گرفته و چشاتون پر اشک شده

پس ما دیگر دست از غر زدن می کشیم

راستیاتش دیروز یه دانشجوی پزشکی غر نوشت گذاشته بود گفتیم ما چیمان از این ضعیفه کمتر است که نتوانیم غر بزنیم پس غریدیم

شاد و سبز  باشید اگر کسی منبعی موثق برای شیشه نوشابه یافت بگوید ماهم بنویسیم در موردش اگر نیافتید بی خود زور نزنید کسی شیشه نوشه در …. کند.

پ.ن: اگه خواستید ببخشید که یکم شیشه نوشابه ای ( همون سیاسی) شد دیگه قول می دم کمتر تکرار شه

پ.ن: اگه نبخشید دیگه نه من نه شما

پ.ن: سرخوش خودتی (این جمله در جواب شما داده شد که بعد خواندن این پست به من گفتید سر خوش)

پ.ن: در مورد پست قبلی بنده هنوز هم اگرانتخابات شود به محمود لدر رای می دهم و ما معتقدم خودمان نقد کنیم بهتر است تا دیگران بگویند





سبقت ممنوع حتی شما دوست عزیز

2 02 2010

سلام

امتحانا تموم شده و من شاد و سر خوش اومدم دانشگاه برا بلاگ گردی

واقعا خسته نباشیم برای صرفه جویی در وقتتون از حاشیه می زنم می رم سر اصلش

سبقنت ممنوع:

همون طور که هر بچه 5 ساله ای می دونه یکی از اصلی ترین دلایل تصادفات سبقت غیر مجاز و سرعت بیش از حده و همه مردم در درجه اول از مسئولین کشور انتظار دارند که به قانون پایبند باشنه که البته در اکثر موارد نز این گومه هستند اما اخیرا چند مورد سرعت و سبقت غیر مجاز از چند تن از این عزیزان گزارش شده که با تعدادی لایی کشیدت تکمیل گردیده و با توجه بهفضای روشن سازی در کشور ما این نکات را می گوییم تا شما هم روشن شوید:

آغاز این قانون شکنی ها توسط کسی انجام نگرفت جز محمود بابا:

دکتر محمود احمدی نژاد چند ماه پیش اعلام کردند که اگر در دولت هم سرعت ما 120 کیلومتر در ساعت بوده باید در دولت دهم سرعت را افزایش دهیم دشمن می خواهد جلوی سرعت ما را بگیرد با توجه به این نکته پلیس راهنمایی و رانندگی هم دشمن است.

البته همراه همیشگی دکتر که از استانداری گرفته تا شهرداری ایشون رو تنها نگذاشته اند در این امر هم پیرو ایشان بودند ولی به جای افزایش سرعت باز هم به سبک خود به لایی کشیدن و انجام حرکات نمایشی شما بخوانید موزوت در جاده های خاکی سیاست کشور پرداختند

نکته2: دکتر مشایی( این که دکترا نداره مهم نیست مهم اینه که خیلی از اونایی که دکترا دارن بهتر می فهمه جون محمود) در دیدار هایی جداگانه و شخصی یک دور کامل تمام داف های خوب و آنتیک سینمای ایران را به حضور پذیزفتند و حتی شام هم دادند(چه انسان پاک و شریفیه این آدم) و البته خبرها  حاکی از آنند که این مرد دوست داشتنی قصد دارند پا فرا تر از مرز های ایران نهاده و با مدیریت عالیه خودشان که نوح و عیسی در جیب روی زانو چپ شلوار 16 جیبشان هستند با جنیفر لوپز و آنجلینا جولی البته با اجازه بردپیت و با جسیکا آلبا و … شام خورده و بعد شام استراحت کنند 😀

در این مسابقه سری نباید وارد کننده بنز های الگانس را ه نیروی انتظامی فراموش کرد خلاصه اگر بقیه راننده اند ایشون خلبانند و قصد دارند با یک جهش بلند سر بر طاق خدمت بکوبند

نکته3: دکتر قالیباف پس از پایان پروژه تونل توحید تلاش دارند این تونل را به عنوان یکی از عجایب 7 گانه جانشین اهرام ثلاثه کنند که البته با مخالفت محمود همراه شده است و محمود معتقد است مدیریت جدید شهری تهران چیز است.

و البته این گردباد خدمت به مجلس هم رسیده  و علی دیگر توان نشستن بر صندلی سبز مجلس ندارد و با این باد به دور جهان می گردد

نکته4: دکتر لاریجانی علاوه بر اینکه سفر استانی می روند (من نمی دون نماینده قم به استان مرکزی چی کار داره!!!!!!!) سفر خارجی هم می روند البته خوشبختانه به کشور هایی بزرگتر و استراتژیک تر از گویان و دیروز برای اولین بار پس ازگرفتن لایحه ی برنامه پنجم از دست محمود به ایران باز گشتند بعضی منابع خبر دادند ایشون از دست محمود فرار کرده اند

با توجه به نکات بالا و ویراژ بازی که این مسئولین جیگر به راه انداخته اند من آن روز را نزدیک می بینم که محمود و قالیباف بر سر این که چه کسی شهردار بهتری بوده با هم مچ بیندازند

و علی و داداشش حال مشایی رو اساسی بگیرن و بندازنش کهریزک تا حالیش شود چی به ملت گذشته اونجا

و البته در این میان نباید عزیزانی مثل حسینیان را فراموش کرد که ترمز بریده اند

البته این ها که گفتیم همه شاگرد آن شیخ بی دندانند که پدال گازش گیر کرده و حتی موسوی را زیر چرخهای ماشینش میخواهد زیر بگیرد

پ.ن1: شکستن قانون چی چی اینترنت رو بهم تبریک بگید

پ.ن2: تموم شدن امتحانات رو بهم تبریک بگید

پ.ن3: دهه فجر رو من بهتون تبریک می گم

پ.ن4: حالا شما دهه فجر رو بهم تبریک بگید





فشار امتحان = فشار … + بعد نوشت

26 01 2010

سلام

بعد نوشت:

الا امتحان عرفان رو دادم

دیشب تا صبح نخوابیدم اگه این کار رو برای فیزیو هم می کردم گوارش حذف نمی شد

الا با 15 ساعت بی خوابی که به 20 ساعت تیدیل خواهد شد مراحل عرفان در سرم می گردند

تقریبا نصفش رو نخوندم و فک کنمکامل شم در مورد فیزیک هم که نمرش رسمی نشده همین طور فک کنم خوندن نصف امتحانا بهتر از خوندن کلشون به همین دلیل 2 تا امتحان دیگه هم می خوامنصفه بخونم

قصه از آنجا آغاز می شود که دیروز بنده امتحان فیزیک پزشکی دادم امروز ادبیات که استاد گفته بود چون انداختیمش سر کلاس می اندازتمان و فردا اندیشه با حاجی که البته یکم با بچه ها لج بوده ولی بچه ها نتوانستند سر کلاس بیندازندش چون خودش حرفه ای بود و هم سر کلاس بچه ها را انداخت و هم سر امتحان می اندازد هر چند حاجی با ما رفیق است شدید

تمام انداختن های اول منظور از کت و کول بوده و دومیشان از درس رد شدن بوده و هر گونه برداشت غیر اخلاقی بر عهده خود خواننده است

اما قصه آن است که ما پی بردیم سندرم دانشجویان پزشکی هر چند در مباحث انکولوژی خیلی خطرناک است اما در مباحث فیزیو گوارش در سر جلسه بسیار مشکل ساز می شود

و همچنین پی بردیم در بعضی مواقع نخوندن بهتر از خواندن است

شب امتحان فیزیو:

بنده تصمیم بر حذف نیمی از مباحث فیزیو گوارش برای جلوگیری از بروز دفیکیشن رفلکس در سر جلسه امتحان گرفتمو فقط قسمت مربوط به معده و دوازدهه را مطالعه نمودم (ازتون دلخور می شم فک کنین وقت کم آوردما)

سر جلسه هم هرچی سوال آمد از مباحث دوازدهه به پایین بود و بنده هم اول ترسیدم سپس با اعتماد به نفسی در حد دختری که از خاطراتش فرار می کند شروع به نوشتن پاسخ ها از تجربیات شخصی و بیوشیمی و بافت نمودم که البته بعد از چک کردن پاسخ ها حدس می زنیم 80% نمره را گرفته باشیم (هیچ یادگیری بهتر از تجربه نیست)

امحتان آناتومی را دادیم که آن نیز از 11 و ما 9 گرفتیم و نکته جالب آن بود که ما فقط 30 صفحه از 60 صفحه را خوانده بودیم وقتی به استاد این نکته را گفتیم استاد گفت دروغ نگو پس بقیه رو چه طو جواب دادی؟؟؟؟؟؟؟؟

من با نیشی باز: از فیلم عملی

استاد: 😮

من: خوب همه اساتید فقط رو یه سری نکات تاکید دارن که شما هم همشو تو فیلم عملی گفته بودی :d

استاد: من باشم سر عملی دیگه زیاد توضیح ندم

من با نیشی باز: فیلم ما هست بهشون می دیم:d

استاد: برو بیرون شهاب تا ننداختمت (آیکون استاد عصبانی)

من: :d

پ.ن ما همچنان  با گوشی می خوانیمتان ولی با موب نمی شود کامنت گذاشت

ما 12 امتحانمان تمام می شود و تا 14 کلی جلسه داریم بعد آن هر روز سر می زنیم کامنت می گذاریم





امشب شبه مهتابه من استاد و می خوام اگه استادم خوابه من نمرمو می خوام

15 01 2010

سلام

چون شایعه ترور ما توسط اجانب در همه جا پیچیده و می گویند این بار نوبت بنده است که ترورمان کنند البته دشمنان اسلام نه بلکه اساتی.د این پست را گذاشتم برای روشن شدن پاره ای از حقایق و رهایی از غرغ های یک دانشجوی پزشکی که فراموش کرده مردم هنوز امتحان می دهند و ما هنوز ترمکیم و امتحان داریم و اعلان می نماییم همچنان بلاگتان را خاموش می خوانیم البته از لینک وبلاگ بلاگ اسپاتم میام پس می تونین چک کنین که به همه لینکام سر زدم (با سیستم آمار گیرتون)

امشب شبه مهتابه …

روزی روزگاری از سنوات جاری در شهری از شهرهای شمالی- که بارانی داشت عالی. که بارانش چنان آدمی را مست و مدهوش می نمود و از این جهان به جهان دگر برد که نیروی محترم و زحمت کش و هوشیار و … انتظامی از آدمی تست می گرفت از بهر مصرف الکل- مکتبی ساختند از بهر علم آموزی و طبیب پروری و در آن مکتب بهترین خلایق گرد آمدند. تا که علم آموزند و طریقت حفظ و بهبود زندگی ملت دریابند و از آن علم در راه کمک به جیب خود بهره جویند.

اندر احوالات این قوم آمده است که اکثر ایام سال سر از کتاب بر نمی داشتند و شب را تا به صبح بر کتاب می خفتند و در وقت غذا و قضای حاجت نیز کتاب در دست داشتند، حتی سجاده به می کتاب رنگین می نمودند و جز معدودی از ایام اوضاع بدین منوال بود.

و آن ایام معدود نبودند جز همان شب های سرد و سخت و جان گداز امتحان. آن هم نه میان ترم و کوئیز بلکه امتحانات جان فرسای ترم. در آن شب ها آنان به رسم اجداد خویش تا صبح احیا می گرفتند و سجاده از زیر کتب بیرون می کشیدند و بعد آن کتب گونگون شعر و رمان و طنز و … را از اطراف و اکناف و کف اتاق جمع می نمودند و در کنار کتب درسی که از اول ترم خاک می خوردند در قفسه می گذاشتند و خاک از آن کتب درسی می زدودند و در گرد خویش جمعشان می کردند و بر سجاده می نشستند و معتکف حضرت دوست می شدند که :

یا الها ما خطا کردیم این بار

ببخش از ما به لطف خود تو این کار

رسان از باغ رحمت پاسخی را

ز برگ آن یکان خر خوان بی عار

و بعد از هر آزمونی شتری، گاوی، گوسفندی، بزی، خروسی، مرغی، اگر نشد پیتزایی ساندویچی باز هم نشد چیپسی، پفکی به سلامتی آن خرخوان کلاس در رستورانی، کافی شاپی، بوفه ای ، پارکی و … می خوردند

و بدین گونه ترم ها در می نوردیدند و سالها می گذراندند و کوله بار علم خویش افزون می ساختند





ای پادشاه هر دو عالم لشکرت کو؟/ ای تو سلیمان زمانه انگشترت کو؟

1 01 2010

قاتلان حسین همه در کربلا نبودند بعضی در خانه بودند و دستشان را پنهان کرده بودند مبادا برای بیعت با حسین دراز شود

شاید در انتخابات تقلب شد شاید حقی ظایع شد اصلا گیریم حق کاملا با آنها بود اما مگر امام حسین حزب و گروه می شناخت و طرفدار یک گروه خاص بود که در روز شهادتش کف زدند و شادی کردند و در میانه خیابان رقصیدند. باور کنید آنها که زدند و رقصیدند نه دلشان با موسوی ست نه امام و نه امام حسین اینها با اصل مشکل دارند و سکوت در این موقع عین حمایت از این بی دینان است

خطاب به یک دوست:

نسرین جان ما بیدی نیستسم که بدین بادها بلرزیم

ولی شما الان که هیچی دستت نیست برا من حق آزادی بیان قائل نیستی مطمئنی اگه قدرت دستت باشه دار نمی زنی امثال من رو

ضمنا آخرین پستت رو خوندم و به شدت باهاش موافقم

پ.ن من فیلم مربوط به پاترول معروف رو دیروز دیدم هرکسی این کار رو کرده انسان نبوده حال فرق ندارد دزدی بوده یا نبوده باشد ولی خدا کند واقعا دزدی بوده باشد چون یک کهریزک برایمان کافی بود

پ.ن چون قرار بود این بلاگ تعطیل باشد نظر نمی توانید بگذارید اگر دوست دارید در آن وبلاگمان نظر بگذارید ضمنا آنجا به روزیم